شاعر : سید رضا مؤیّد نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات قالب شعر : غزل
خـانـۀ فـاطـمـه آنـروزتمـاشـایـی بـود که فـضا جلـوهگر از آیت زیبایی بود
دربهاری که نسیمش نفس جبریل است گـلنـاز دگری رو به شکـوفـایی بود
خانهای را که خدا جلوه عصمت بخشید در و دیـوار پُرازنقش شکیبایی بود تا بیــایــند به تبـریک محمد جـبـریـل با ملائک همه درحال صف آرایی بود به خدا چشم خدا دست خـدا وجـه خـدا ز جگرگوشه خود گرم پذیـرایی بود تا که قـنـداقـۀ او را به برآورد حـسـن حالتی رفت درآنجاکه تـمـاشایی بود ساکت ازگریه نشد تاکه حسینشنگرفت این دو را چون که ز آغاز شناسائی بود دختری داشت در آغوش محبت زهرا که سـراپا هـمـه آئـیـنـۀ زیـبایی بـود دخـتری داشت سراپـای هـمانـند عـلی زینبی داشت که ذاتش همه زهراییبود پنج تن آل عـبـا در دو جهـان آقــایـنـد وز شــرف زینبشان وارث آقایی بود پنج معصوم به او معـرفت آموخـتهاند که ز ایمان و یقین درخور یکتایی بود وصف او عالمه غیـر معلـم شده است تا بهاین مرتـبـهاش پـایه دانـایـیبود بود از صبـر و رضا نایبه ی خاص امام نازم او را که به این قدر توانایی بود کربلا صحنه عشق است ودرآن صحنه عشق هـمـت زینب نـسـتـوه تـمـاشـایـی بود به عـلـمداری صحرای بــلا کرد قیـام رهـبـرقـافـله عشـق به تـنـهـایی بـود یک زن و آنهمه داغ دل و آنقدر شکیب عقل ازاین واقعه درچنبر شیدایی بود دیدهام کـورکه شد خاکنشین ره شام آنکه خـاک در اوسرمـۀ بیـنـایی بود